اخلاق و بیان هنری
اخلاق و بیان هنری
اخلاق و بیان هنری نوشته سعید صالحیان پژوهشگر دوره دکتری فلسفه هنر


بسم الله الرحمن الرحیم
اخلاق و بیان هنری
نوشته:
سعید صالحیان[1]

هر حوزه تمدنی، فرهنگی و فکری برای خود شاخصه‌هایی دارد که از طریق این شاخصه‌ها کلیتی برساخته می‌شود که ویژگی‌های هویتی افراد را شکل می‌دهد. هر چه قدر این سامانه و کلیت فرهنگی به عنوان زیست جهان فرهنگی غنی‌تر باشد افراد بیشتری را با خود همساز و همراه می‌گرداند و از این طریق می‌تواند سامان و هویت زندگی افراد را شکل بخشد. این غنای وجودی زمانی تحقق قابل توجه میابد و پربارتر می‌شود که بتواند ابعاد وجودی گوناگون آدمی را در برگیرد و آدمی را با کلیت وجودی خویش وارد چنین زیست جهانی نماید. از این روی تنها نمی‌توان به ابعاد نظری و تئوریک برای برهان‌آوری و یا اقناع دیگران بر اساس موعظه و خطابه پرداخت و تلاش کرد تا از این طریق پلی به عرصه عمل و شکل بخشی خاص به زندگانی افراد جامعه بر اساس همان مواضع نظری و تئوریک گشود، بلکه عناصر مهم دیگر وجودی انسان مانند ساحت خیال نیز باید به همین اندازه از اهمیت مورد توجه قرار گیرد.

به سخن دیگر می‌توان این گونه بیان داشت که هر حوزه گفتمانی نیاز به عناصر و شاخصه‌های در هم پیوسته‌ای دارد که تنها زمانی می‌توان صحبت از گسترش و عمق و تاثیرگذاری این گفتمان بر افراد حوزه گفتمانی کرد که بتوان این ابعاد و عناصر در هم تنیده را در یک کلیت ارگانیک با یکدیگر لحاظ کرد. سخن بر سر این است که توجه به ابعاد فکر و نظری و در ادامه ابعاد عملی برای شکل بخشیدن و جهت دادن به شیوه‌ای از زندگی متناسب با گفتمان مقصود به ثمر نخواهد رسید اگر در این میان به ابعاد و ساحات خیالی انسان توجه لازم و کافی صورت نگیرد. شکل‌گیری این کلیت گفتمانی دقیق نخواهد بود و به نتایج مثمر ثمر خویش نخواهد رسید. توجه به این نکته در اینجا قابل اهمیت خواهد بود که در این تعریف و برداشت، گفتمان، شامل عناصر و عواملی خواهد شد که کلیت و چارچوب آن را به عنوان یک نظام سخن شکل خواهند داد. از این منظر، این عوامل و عناصر، گوناگون و چند بخشی خواهند بود و ابعاد مختلف هویتی افراد را درگیر خواهند کرد و از این نظر متنوع و متکثر خواهند بود.

از همین منظر و با توجه به همین نکات نیز هست که می‌توان به اهمیت خیال و ساحت هنری و امر هنری که در پیوندی عمیق و وثیق با ساحت خیال آدمی قرار دارد پی برد. در واقع اگر تاریخ فرهنگی جوامع و تمدن‌ها را به دقت مورد توجه قرار دهیم آن چه به دست می‌آید این است که هنر و ساحت امر خیالی به عنوان بخشی اساسی و جزء و عنصری جدانشدنی از هر حوزه فرهنگی مورد لحاظ است به گونه‌ای که با قاطعیت می‌توان این گونه بیان داشت که امر هنری برآمده و در هم تنیده با ساحت خیالی نه تنها حضوری مهم و بنیادین در هر حوزه فرهنگی دارند، بلکه فراتر از آن می‌توان آن را به نحوی قوام بخش و شکل دهنده حیات این حوزه‌های فرهنگی و تاریخی دانست.

به طور قطع این ادعا گزاف و نادرست نخواهد بود اگر با امعان نظر و دقت به عرصه این حوزه‌های فرهنگی و تمدنی بنگریم و ببینیم که هنر نه تنها بازتابنده عناصر پیدا و پنهان این هویت‌های فرهنگی - به عنوان ساحت‌های اجتماعی - است، بلکه فراتر از آن کلیت فرهنگی و سیمای فکری و اندیشه‌ای و نیز ابعاد پیچیده و دیریاب ناخودآگاهی آن‌ها نیز در بستر امر هنری و آثار هنری بر جای مانده از فرهنگ‌های مختلف قابل ردیابی و توجه است. گویی این گونه به نظر می‌رسد که جوامع و ساختارهای اجتماعی به نحوی خود را ناگزیر از ساحت‌های هنری می‌یابند به گونه‌ای که آدمیان نمی‌توانند بدون رجوع به امر و ساحت هنری ابعاد پیچیده و نمادینی از خود و دیگری و جهان پیرامونشان را به نمایش گذارند و مهم‌تر از آن فهم نمایند.

این نکته در واقع از آن روی است که توجه کردن به هنر و اهمیت یافتن آن نه تنها امریست که حیطه‌های نظر و عمل را غنی‌تر و وسیع‌تر می‌کند و به آن‌ها عمق می‌بخشد، بلکه توانایی و قابلیت شگرف و جانشین ناپذیری در فهم هویت وجودی خود آدمیان دارد. از این روی به وضوح و روشنی می‌توان دید که هر اجتماع و فرهنگی اقتضائات هنری خود را دارد و هر تغییری در جوامع از نظر جهان بینی و نحوه زندگی به طور قاطعی خود را در امر هنری و آثار هنری نشان می‌دهد.

همان گونه که زبان در ارتباط با زیست جهان شکل می‌گیرد و همین زبان است که چارچوب کلی زیستن و ادراک ما را شکل و جهت می‌دهد، جهان هنری نیز به نوبه خود جهانی وسیع و گسترده است که در ارتباطی پویا و معنادار با زیست جهان ما قرار دارد. جهان هنری سازنده فهم ما از خودمان، دیگری و جهانی که در آن زیست می‌کنیم است و به ما کمک می‌کند تا ابعاد وجودی پیچیده و درهم تنیده‌ای از خودمان و جهان پیرامونمان را درک و فهم نماییم. در واقع هنر و جهانی که توسط آن برساخته می‌گردد تنها ابعاد زیبایی شناختی صرف به معنای ظاهری آن ندارد بلکه اساساً هویت و ماهیت امر هنری، ماهیت و هویتی وجودی و اگزیستانسیالیستی است که با ابعاد و ساحت‌های گوناگون وجود آدمی درهم تنیده می‌گردد.

از این روی با توجه به این تلقی از هنر و امر هنری نمی‌توان و نباید هنر و ساحت هنری را به موجودیتی صرفاً تزیینی فروکاست که نقش و تأثیر آن تنها در محدوده زیبایی‌های صوری و یا حتی سرگرمی‌های تفریحی و زودگذر باقی می‌ماند، بلکه با چنین منظر و چشم‌اندازی به هنر، امر هنری تبدیل به موجودیتی فلسفی و بنیادین می‌شود که نه تنها قابل حذف و فروکاهش به دیگر ساحت‌های وجودی و هویتی انسان نیست، بلکه کارکردی اساسی و بی‌بدیل می‌یابد که نحوه زیستن آدمی را جهت و شکل می‌بخشد. یکی از این کارکردهای مهم و حیاتی در مورد فرهنگ‌ها می‌تواند حوزه اخلاقی و نقش بی بدیل آن در غنا و بقای هر فرهنگ باشد از این رو در این جا اشاره‌ای مختصر به نقش و تأثیر هنر و ساحت هنری در مورد حیات اخلاقی و بارور شدن زمینه زیست اخلاقی می‌پردازیم.

یکی از مؤلفه‌های اصلی و شاخص هنر نگاه و منظر خیال‌گونه‌ای است که دارا می‌باشد. زبان هنری با تخیل و خیال سروکار دارد و از این طریق می‌تواند چارچوب محدود جهان، که انسان در زندگی هر روزه خویش با آن روبروست و در چارچوب آن با خود و جهان اطرافش مواجه می‌گردد را گسترده‌تر نماید و از این روی عمق ببخشد. به همین جهت می‌توان گفت که جهان هنری در بنیاد خویش جهانی موازی با ساختارهای موجود جهان سخت هسته مادی است که حضور و وجود آدمی را در چارچوب و قاموس خود می‌خواهد؛ جهان هنری فهم ما را از چنین جهانی گسترش می‌دهد و ابعاد زندگی روزمره را از در خود فروشدن فراتر می‌برد و رهایی می‌بخشد.

از همین روی نیز هست که یکی دیگر از شاخصه‌های مهم و جدی هنر، زبان و نحوه بیانی است که دارد به گونه‌ای که می‌توان زبان هنر را در کل منحصر به فرد و متفاوت دانست. در حقیقت زبان و نحوه ویژه بیان هنری، همه ریشه در همان شاخصه‌هایی دارد که تا حدودی در ابتدا به آن‌ها اشاره شد و مهم‌ترین این شاخصه‌ها همان نحوه وجودی‌ای است که هنر پایه‌گذاری می‌نماید. به عبارت دیگر نحوه وجودی جهان هنری و ساحتی که امر هنری برمی‌سازد با نحوه وجودی که علم و جهان علمی برمی‌سازد متفاوت است. از این روی زبان هنری، زبانی ویژه و اختصاصی و منحصر به فرد است که از یک سوی ریشه در همین ابعاد و نحوه وجودی‌اش دارد و از سوی دیگر ابعاد و فضایی را برای انسان رقم خواهد زد که بتواند با امکان تجربه هنری، جهانی متفاوت و موازی با جهان‌های دیگر را تجربه نماید.

 می‌توان در اینجا برای بیان مقصود، هر چند با اشاره‌ای گذرا و محدود، از نگاه فلسفی و وجودی مارتین هایدگر به هنر و امر هنری وام گرفت:

بنابراین هنر در معنای وسیع یونانی‌اش، "رویداد حقیقت " است. اثر هنری چیزی است که عالمی را برمی گشاید ... هایدگر می‌گوید: " اثر، به عنوان اثر، منحصراً به عالمی تعلق دارد که توسط خود آن برگشوده می‌شود." (یانگ، جولیان، 1387: ص 40)

درست به همین دلیل هم هست که می‌توان از یک منظر جهان هنری و جهان اخلاقی را در هم تنیده دید به گونه‌ای که می‌توان با قاطعیت حکم به ارتباط وثیق و عمیق این دو ساحت با یکدیگر نمود. در حقیقت اخلاق و تجربه هنری و زیبایی شناختی را نمی‌توان به طور کلی و از اساس دو مجموعه جدا از هم و موازی با یکدیگر شمرد. رویکردی وجودی و فلسفی به هنر و امر هنری به این معناست که رگه‌های اخلاقی در آن به خوبی آشکار است و نمی‌توان ساحت و عرصه هنر با توجه به تعریفی که از آن ارائه شد را در مسیر و چارچوبی جدا از امر اخلاقی لحاظ نمود.

توضیح این مطلب از این قرار است که می‌توان اخلاق را در یک نگاه کلی در دو بخش دید. به عبارت دیگر برای اخلاقی زیستن و برای این که در حدود و ثغور اخلاقیات باقی بمانیم به طور کلی به دو امر که در ارتباط با اخلاقیات و امر اخلاقی قرار می‌گیرند نیاز خواهیم داشت. از یک سوی در امور اخلاقی با عرصه شناخت نظری و تئوریک قواعد اخلاقی و اوامر و نواهی برآمده از آن روبروییم. در این بخش خاص از اخلاق صرفاً از دیدگاهی تئوریک و نظری می‌خواهیم بدانیم فعل اخلاقی چیست. در واقع برای اخلاقی زیستن باید فهمی از اخلاقیات داشته باشیم که مسیر اخلاقی زیستن را برای ما مشخص نماید و جهت دهد. این مباحث می‌تواند چنان دامنه گستر باشد که از سویی مباحث فرااخلاق و اخلاق تحلیلی را دربرگیرد که به ما در شناخت مفاهیم و فهم قضایای اخلاقی و معرفت شناسی اخلاقی مدد می‌رسانند و از سوی دیگر مباحث اخلاق هنجاری را دربرگیرد که تعیین‌گر و مشخص کننده این هستند که چه اموری خوب و یا چه اموری بد است و یا چه اموری ارزشمند و چه اموری غیر ارزشی است و نمی‌توان آن‌ها را ارزشمند قلمداد کرد.

 در حقیقت تمامی مباحثی که در سطوح عام و فلسفی و یا تجربی در ارتباط با امر اخلاقی قرار می‌گیرند را می‌توان به نوعی در تحت شمول همین قسم اول از اخلاقیات قرار داد. البته به طور واضح و مشخص این مباحث در سطوح بالاتر آن انتزاعی و فلسفی خواهند بود و شاید چه بسا فردی عادی برای روبرو شدن با مباحث اخلاقی به چنین مباحث پیچیده و گسترده و در عین حال تخصصی‌ای نیاز نداشته باشد ولی به طور کلی و جامع اگر بخواهیم اخلاقیات را از آن جهت که ما آدمیان همگی از فرد متخصص در فلسفه اخلاق که هم و غمش همین مباحث است و به نحو تخصصی آن‌ها را دنبال می‌کند تا افراد معمولی و عادی در جوامع مختلف که به هرروی کم یا زیاد به مباحث و چارچوب‌های اخلاقی مواجه می‌شوند و در هر حال برای اخلاقی زیستن و انتخاب‌های اخلاقی احتیاج به فهمی حداقلی از اخلاق و قواعد اخلاقی دارند با آن سر و کار داریم طبقه‌بندی‌ای کلان و گسترده کنیم یک بخش و قسمت اخلاقیات همین مباحث نظری و فهم و اندیشه‌ورزی درباره اخلاق و مسائل و امور اخلاقی است که تنها ساحت تئوریک دارد.

ولی قسم دوم این تقسیم‌بندی به جنبه‌های عینی‌تر و انضمامی‌تر آن برمی‌گردد. تنها با دانستن قواعد و مسائل و امور اخلاقی نمی‌توانیم به زندگی بهینه و بیشینه اخلاقی دست یابیم. این از آن روی است که برای اخلاقی زندگی کردن نیاز به قوه‌ای اخلاقی نیز داریم که بتواند در شرایط انضمامی و ملموس و در مسیر پیچیدگی‌های حیات، و در مواجهه با دیگران در شرایط و موقعیت‌های گوناگون، تعیین کننده و جهت بخش ما قرار گیرد.

به عبارت بهتر برای اخلاقی زیستن تنها این که با قواعد و مسائل اخلاقی آشنا باشیم و از چارچوب‌های اخلاقی آگاه باشیم و زیر و بم مسائل و امور اخلاقی را از لحاظ تئوریک و نظری به خوبی فهم کرده باشیم و حتی فلسفه متقن و مستقلی نیز در این زمینه داشته باشیم کفایت نمی‌کند، بلکه فراتر از این قبیل امور آن چه لازم است بهره مند بودن از نوعی قوه اخلاقی درونی است که ما را در جهت اخلاقی زیستن در شرایط ملموس و انضمامی یاری دهد.

این قوه اخلاقی را می‌توان به نحوی در چارچوب فهم آدمی در مواجهه‌ای که با شرایط و موقعیت‌های ویژه دارد، درک کرد. به عبارت بهتر این قوه اخلاقی هرچه در شرایط و موقعیت‌های گوناگون بتواند نگاهی جامع‌تر به ابعاد قضیه داشته باشد و چشم انداز گسترده‌تری را انتخاب نماید، خواهد توانست در عملکرد اخلاقی انسان مؤثرتر واقع شود.

این نکته را می‌توان این گونه توضیح داد که اساساً اخلاقی عمل کردن ارتباط پویا و وثیقی با قدرت خیال انسان دارد یا حداقل می‌توان این گونه گفت که قدرت خیال و تخیل بارور انسان در اخلاقی‌تر عمل کردن او تأثیر قابل توجه و انکارناشدنی‌ای دارد. می‌توان برای واضح شدن مطلب از شرایط و امور اخلاقی به عنوان مثال‌هایی آشنا استفاده کرد. فرض کنیم در شرایطی قرار گرفته‌ایم که در اگر رفتاری را انجام دهیم می‌تواند موجب پایمال کردن حقی از دیگران باشد و سود و منفعتی را عاید ما می‌کند هر چند که این عمل مزبور ابعاد وسیع و گسترده‌ای نداشته باشد و ضرری که به دیگری می‌رسد در آن ناچیز باشد یا حداقل ما آن را در موقع روی دادن عمل ناچیز تلقی نماییم ولی به هر حال بر این باور باشیم که عملی را که در حال انجام آن هستیم می‌توانیم از مصادیق پایمال کردن حق دیگری و در نتیجه تحت شمول عنوان کلی ظلم قرار دهیم. در این صورت نمی‌توان تنها با دانستن این که چه عملی از لحاظ تئوریک و نظری اخلاقی و درست و ارزشمند است به این مسأله نظر انداخت.

نوئل کارول فیلسوف برجسته هنر در این زمینه چنین می‌نویسد:

آثار هنری ممکن است [می‌توانند] قوای داوری اخلاقی ما را بپرورانند. بسیاری از قواعد اخلاقی سرشتی سخت انتزاعی دارند و چه بسا که کاربردشان در عمل بسیار دشوار باشد. آثار هنری، به ویژه انواع روایی آن‌ها، می‌توانند ما را قادر سازند تا نرم نرمک، این قواعد انتزاعی را به کار ببندیم. جین آستین، از طریق نمونه ملموس و مشخص مداخله اِما در زندگی عشقی هریت این اصل را که نباید با دیگران صرفاً به عنوان ابزارهایی در جهت اهدافمان رفتار کنیم برایمان ملموس می سازدبا تلاش آستین به منظور ترغیب ما به دیدن این که چه خطایی در رفتار اِما هست مناسبت چنین اصول انتزاعی‌ای در امور روزمره را به نحوی می‌فهمیم که می‌توانیم در داوری‌های مشابه در زندگی واقعی خبره‌تر شویم. از این لحاظ، فرایند برانگیخته شدن از راه درگیری ذهنی با رمان است که جنبه تعلیمی و تربیتی دارد، نه فرآورده‌ای که به مثابه قاعده اخلاقی نویافته‌ای تفسیر می‌شود. (کارول، نوئل،1392: صص 21 و 22)

 در واقع نمی‌توان برای بررسی جامع این که در این لحظه یعنی پیش از روی دادن و انجام عمل مزبور چه عوامل و شرایطی دخیلند تنها به ابعاد نظری و بینشی موضوع توجه کرد، بلکه در چارچوب کلی‌تر و جامع‌تر باید ابعاد گرایشی را هم مورد امعان نظر قرار داد. در حقیقت ابعاد بینشی و گرایشی در پیوستگی و ارتباط با یکدیگر به کنش و عمل منتهی می‌گردند. منتها نکته‌ای را که باید در این جا به آن اشاره کرد این است که این ارتباط میان ابعاد بینشی و گرایشی به صورت خطی و یک سویه نیست که در نتیجه یکی دیگری را پدید آورد و سرانجام آن چه از این ارتباط برمی خیزد به کنش منتهی گردد، بلکه ارتباط میان این دو ارتباطی دوسویه است؛ از یک سوی این بعد بینشی است که می‌تواند ساحت گرایشی را به دنبال آورد زیرا ابتدا تصور و بینش و باوری در مورد مسأله و موضوعی ایجاد می‌گردد و سپس براساس آن فرد با تصور به دست آمده گرایش به متحقق کردن موضوع مورد نظر به عنوان یک فعل می‌کند. از سوی دیگر ابعاد گرایشی نیز بر ابعاد بینشی تأثیر می‌گذارند به این گونه که میزان و کیفیت گرایش به انجام امری و علاقه به تحقق آن می‌تواند بر روی ابعاد بینشی نیز به صورت قابل توجه تأثیرگذار باشد به این شکل که تصوری و بینشی که درباره موضوع وجود دارد را تحت تأثیر این علاقه و اشتیاق قرار دهد و نگاه نظری و بینشی متفاوتی در مورد آن ایجاد کند. یعنی می‌توان این گونه بیان کرد که خود همین گرایش و علاقه به امری بینش‌ساز نیز هست و تصوری متفاوت به ما درباره آن موضوع و مسأله اعطاء می‌کند.

به همین دلیل ارتباط دوسویه‌ای که میان ابعاد بینشی و گرایشی برقرار است در مجموع و در یک کلیت پیوسته و گشتالتی سر از موقعیت کنش و انجام عمل در می‌آورد و یا به عبارت دقیق‌تر مجموع این کلیت به تصمیم و اراده منجر می‌گردد و در نهایت فعل روی می‌دهد و متحقق می‌شود.

 از این روی همان گونه که ابعاد نظری اهمیت دارد، ابعاد گرایشی و آن چه در مورد آن‌ها مدخلیت دارد نیز باید مورد توجه و اهتمام قرار گیرند به این معنا که ابعاد نظری و آن چه از آن به عنوان "دانستن" در مفهوم معرفت گزاره‌ای کلمه یاد می‌شود، تنها بخشی از کلیتی است که می‌تواند زمینه را برای تصمیم گیری در مورد عمل کردن و یا نکردن فراهم نماید ولی تمام ماجرا به همین دانستن گزاره‌ای ختم نمی‌گردد.

در مورد مثالی که در بالا ذکر شد هر چه که ابعاد خیالی انسان قوی باشد و بتواند ابعاد مختلف و چه‌بسا پنهان و دور از نظر قضیه را تخیل نماید، فهم کامل‌تر و همه جانبه‌تری از موضوع و مسأله خواهد داشت به گونه‌ای که به عنوان مثال می‌تواند خود را در موقعیت دیگری تخیل کند و ابعاد آن را تجسم نماید و سپس بر اساس آن دست به تصمیم گیری در مورد انجام یا عدم انجام عمل بزند. همان گونه که این امکان را به صورتی گسترده‌تر خواهد داشت تا ابعاد مختلف عملی را که انجام می‌دهد و پیامدهای آن را مورد فهم دقیق‌تر و جامع‌تر قرار دهد. هرچه این فهم عمیق‌تر باشد و تصور و درک ابعاد عمل و نتیجه‌اش همه جانبه‌تر، بینشی که فرد در این زمینه به دست می‌آورد نیز تابعی از این امور خواهد بود و به همین ترتیب نیز بعد گرایشی متفاوتی را تجربه خواهد کرد که به خودی خود مجدداً بر نگاه و بینش فرد قبل از انجام عمل تاثیرگذار خواهد بود.

شاید بتوان گفت که از همین روی نیز هست که در آیات و روایات تنها به ارائه دادن دانش از نوع گزاره‌ای آن بسنده نمی‌شود، بلکه با نگاهی کلی به آیات و روایات می‌توان دریافت که تلاش می‌شود تا فرد در مورد انجام یا عدم انجام عمل خود با ابعاد دیگری نیز مواجه گردد. به عنوان مثال می‌توان به این حدیث معروف حضرت علی (ع) که می‌فرماید: " آن چه را بر خود نمی‌پسندی بر دیگری نیز مپسند" یا آیات و روایاتی که عاقبت شوم عمل زشت در دنیا و آخرت و سرانجام نیک اعمال درست را در هر دو دنیا متذکر می‌شود، اشاره کرد.

بنابراین می‌توان این گونه بیان داشت که تلاش برای اخلاقی‌تر کردن خود و جامعه نمی‌تواند تنها با آموزش صرف و تئوریک انجام گیر بلکه باید ابعاد هنری و خیالی نیز در این زمینه به عنوان ابعاد تاثیرگذار و غیرقابل چشم‌پوشی مورد توجه قرار گیرند.

منابع و مآخذ

بردموس، خوزه لوییس و دیگران، ترجمه مشیت علایی، انتشارات فرهنگستان هنر، 1387

کارول، نوئل، درآمدی بر فلسفه هنر، ترجمه صالح طباطبایی، انتشارات فرهنگستان هنر، 1387

...................، هنر و قلمرو اخلاق، ترجمه محسن کرمی، نشر ققنوس، 1392

مرداک، آیریس، سیطره خیر، ترجمه شیرین طالقانی، نشر شور، 1387

ملکیان، مصطفی، مهر ماندگار، مقالاتی در اخلاق شناسی، نشر نگاه معاصر، 1389

یانگ، جولیان، فلسفه هنر هایدگر، ترجمه امیر مازیار، نشر گام نو، 1387


[1]. کارشناسی ارشد فلسفه هنر و دانشجوی دکتری

 
امتیاز دهی
 
 

خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)


مجری سایت : شرکت سیگما