بسم الله الرحمن الرحیم
نسبت میان رسانه و هنر اسلامی و کارکرد رسانه در تعلیم آموزههای دینی (بخش اول)
دکتر سید رضی موسوی گیلانی
چکیده:
وقتی هنرمند اثری را میآفریند، آن اثر جنبههای معناشناختی دارد که مستقیم و غیر مستقیم مفاهیم اصلی و پیرامونی را به مخاطب القاء میکند، از طرفی اثر هنری بیانگر روحیه و وضعیت احساسی و فکری هنرمند است که شخصیت هنرمند را آشکار میسازد، از سوی دیگر علاوه بر بیان روحیه و احساس هنرمند، بیانی از وضعیت اجتماعی، روحیه دوران و ترسیمی از افکار و اندیشههای حاکم بر جامعه خواهد بود، به طوری که ردپای عناصر دینی، اجتماعی و انسانی را در آثار هنری میتوان جست، عناصری که میتواند فرازمان و فرامکان و برآمده از ریشههای دینی و بالاتر از موقعیتهای زمانی و اجتماعی باشد. به علاوه از جمله راههای مناسب در تشخیص فاخر بودن اثر هنری این است که ببینیم چه تأثیری بر مخاطبان میگذارد و کارکرد و فایدهمندی آن مورد توجه قرار گیرد، به طوری که از منظر هنر هنجاری، آثار فاخر و ارزشمند، آن دسته آثار هنری است که بتواند تأثیر مثبت بیشتری را ایجاد کند.
کلید واژه: هنر اسلامی، سنت دینی، رسانه، ارتباطات، آموزش دینی
منظور برخی اندیشمندان از هنر اسلامی آن دسته از آثار هنری است که مستقیماً در قرآن و سنت مورد خطاب قرار گرفته باشد و در آموزههای دینی درباره آن سخن گفته شده باشد، به طوری که اگر متون دینی درباره هنری یا پدیدهای به صورت مستقیم سخن نگفته باشد، آن هنر را از مصادیق هنر اسلامی و برخوردار از مشروعیت نمیدانند. بنابراین تلقی، معنایی که از هنر اسلامی اراده میشود آگاهانه یا ناآگاهانه مبتنی بر پیشفرض حداکثری در تلقی از دین است، مبنی بر این که انتظار این است که دین مستقیماً درباره همه هنرها، چه هنرهای موجود در زمان نزول وحی و چه هنرهایی که در آینده شکل میگیرد، سخن بگوید و اسلامیت و دینی بودن هر امری منوط بر داوری مستقیم آموزههای دینی درباره آنها است. در برابر این تلقی، تفسیر دیگری وجود دارد، مبنی بر اینکه فرهنگ توسط انسانها و جوامع در طی قرون شکل میگیرد و دینی بودن یا نبودن فرهنگ و عناصر آن از جمله هنر این است که افراد در شکلگیری هنر دغدغههای دینی داشته باشند و تعالیم دینی در انتخاب و گزینش آنان و یا در اقبال و توجهشان به پارهای از هنرها و یا دورشدنشان از بعضی دیگر، حضور داشته باشد. به طوری که اگر در جامعهای، تعالیم دینی در شکلدهی فرهنگ و تمدن حضور داشته باشد و مؤمنان در خلق آثار هنری توجه به تعالیم دینی داشته باشند، میتوان گفت که آن تمدن و یا هنر دینی است، همانطور که در تاریخ تمدن اسلامی و یا در دوره قرون وسطی در تاریخ تمدن مسیحی، حضور دین را در عرصه انسانشناسی، معرفتشناسی و هستیشناسی جوامع شرقی و غربی میبینیم و جوامع بیشترین تأثیر خود را از متون مقدس و شخصیتهای دینی اتخاذ کردهاند. از این رو دینی بودن و یا دینی نبودن در روند تاریخ تمدن، مبتنی بر کوشش مؤمنان و دینداران است که رفتار، ایده، احساس، عواطف و تخیل خود را با تعالیم دینی سازگار کنند و زیادهها و کاستیهای کنش خویش را با آن تعالیم آسمانی مطابق سازند.
از طرف دیگر لازم به ذکر است که امروزه رسانهها موجب شدهاند تا هر گونه آگاهی و اندیشه صحیح و سقیم و اندیشههای آمیخته از سره و ناسره در معرض دید همگان قرار گیرد و بر خلاف گذشته که رسانهها محدود به آثار مکتوب میشد و تنها کسانی به آگاهی بخشی دیگران اقدام میورزیدند که در آن زمینه محقق و اندیشمند بودند، اما امروزه رسانههای جمعی به عمومیت، تسریع و گسترش آگاهی دامن زدهاند و در کنار کارکرد مثبت، این آسیب را هم به دنبال داشتهاند که بر داوریها و تفکیک میان درست و نادرست، پردهای ضخیم انداختهاند و موجب شدهاند که سخن خوب و بد با یکدیگر بیامیزد. این امر اندیشمندان عرصه هنر اسلامی را ملزم میکند تا به رسانهها جمعی توجه کرده و با استفاده از تجربه و تاریخ هنر اسلامی در مسیر تصحیح و بهبود وضعیت رسانهها اقدام ورزیده و از آن بهرهبرداری نمایند.
در این پژوهش تلاش شده است تا به سنجش تطبیقی و تعامل میان هنر اسلامی و رسانه پرداخته شود و این موضوع به بررسی گذارده شود که نقشمایهها، سمبولها و نشانههای موجود در تاریخ هنر اسلامی، چه کارکرد و موقعیتی در عرصه رسانهها دارند و اینکه چگونه میتوان با تضمین مؤلفههای هنر اسلامی در رسانهها، کارکرد و تأثیر رسانهها را در تعلیم و تربیت افزایش داد. با توجه به اینکه رسانهها در عصر جدید، بیشترین تأثیر را در زندگی مردم و آموزش دارند، ضروری است که نسبت میان هنر اسلامی و رسانهها مورد دقت نظر پژوهشگران قرار گیرد و با استفاده از نقشمایهها، نشانهها، نمادها و کلیه عناصر هنر اسلامی، به بهبود وضعیت رسانهها در میان جوامع اسلامی بپردازند.
آنطور که جامعهشناسان و اندیشمندان رسانه و ارتباطات، تصریح میکنند، دورهای را که در آن به سر میبریم، عصر رسانه (IT) و یا دوره پسامدرنیته نام نهادهاند، یعنی دورهای که از عناصر فکری مدرنیته فراروی شده است و پارهای از عناصر هستیشناسانه و جهانشناسانه دوران مدرنیته مورد نقد و مخالفت قرار گرفته و یا تصحیح شده است. در واقع با شکلگیری رسانههای جدید و تحول در رسانههای سنتی، پارهای از ویژگیهای دوران مدرن همچون علمگروی، عقلگروی، وحدتگرایی، یکسانسازی فرهنگها و ... مورد نقد قرار گرفت و دوران پسامدرن با پذیرش چارچوب دوران مدرن، با رویکرد انتقادی و تصحیح ویژگیهای این دوران، عناصر دیگری را وارد عرصه زندگی مردم کرده است که عبارتند از: نقد علمگرایی افراطی، نقد عقلگرایی افراطی، یکسانگریزی و تکثرگرایی، شالودهشکنی و مخالفت با هر نوع تفسیر و روایت کلان از عالم، ایدئولوژیگریزی و ... رسانهها با کاستن فاصله جوامع و توده مردم، جهان را به مثابه یک شهر کردهاند که اهالی آن دغدغهها، پرسشها، علائق، تنفرها و ویژگیهای مشترک یافتهاند و در مورد اختلافات، فاصلهها و تمایزها با یکدیگر گفتگو میکنند و اندیشههای یکدیگر را واکاوی میکنند. رسانهها با هجوم اطلاعاتی انسانها را از آگاهی فربه کردهاند و موجب شدهاند که دسترسی به اطلاعات در هر زمینهای ساده و آسان باشد و به این دلیل پارهای از منتقدان رسانهها یادآور شدهاند که از جمله آسیبهای رسانه، ایجاد تزلزل فکری و اعتقادی، نسبیتاندیشی درباره حقیقت، والهی و سرگشتگی معرفتی و نهیلیسم و بیمعنایی است، زیرا مخاطبان رسانهها با هزاران کانال ارتباط فکری مواجه هستند که هر یک تفسیر و تبیینی متفاوت و جداگانه از عالم و از رخدادها ارائه میدهند و گاه تفسیرهایی متناقض درباره یک پدیده به وجود میآید که از نتایج روانشناختی آن، این جمله است که به صورت گفته و ناگفته توسط مخاطبان بیان میشود: «من نمیدانم که حقیقت چیست و کدام تفسیر درست است» و به این ترتیب یکی از مهمترین ویژگیهای دنیای پستمدرن که همان مخالفت با هر تفسیر کلان و کلی از عالم است، شکل میگیرد؛ زیرا انسانها اینقدر در برابر تفسیرهای متعدد و متناقض و گاه موازی درباره جهان، هستی و انسان قرار میگیرند که نمیتوانند تفسیر یگانه و واحدی از آنها را بپذیرند و به این ترتیب تفسیرهای منطقهای، بومی و خردهفرهنگها نتیجه منطقی این دوران شده است. به تعبیر لیوتار در دوره مدرنیته کوشش و هزینه فراوانی شد تا بتوانند جوامع را به سوی وحدت، کلگرایی و همگونی سوق دهند و در برابر اندیشمندان پسامدرن از آنچه که پدران علمیشان بیان کردهاند استغفار میکنند و توصیه میکنند که هر جامعهای وفادار به قرائت و خوانش خود از زندگی باشد. در عصر روشنگری توصیه میشد که همه جوامع باید به سمت عقلانیت به معنای عقل خودبنیاد گرایش یابند، عقلی که مبتنی بر مصالح و مفاسد و کارکرد است و همه جوامع و تمدنها تفسیر یگانه و واحدی از آن ارائه میدهند، اما در دوره پستمدرنیته این تلقی از عقلانیت نادرست شمرده میشود و توصیه میگردد که باید عقل را در هر جامعه و فرهنگی با تکیه بر سنت فرهنگی و تاریخی همان جامعه بازخوانی و تفسیر نمود و بر خلاف دوران مدرنیته، از عقلانیت معنا و قرائت واحدی ارائه نمیگردد و بسته به هر فرهنگی، معنای آن متفاوت است. در این دوره تلاش میشود که با اسطوره، نماد یا پیچیدگی صوری، معنایی از جهان فهمیده شود و به اغتشاش پوچ یا بیمعنی زندگی معاصر با نوعی بیاعتنایی کرخت یا سبکسرانه و سطحینگری توجه گردد (کادن، 1380، ص 342).
استفاده از عناصر غیرمستقیم و اثرگذار بر روح و ضمیر ناخودآگاه مخاطبان و تثبیت اندیشههای دینی بر آنان با امکانات موجود هنری، بدون آنکه مخاطب احساس کند که در معرض آموزش قرار دارد، از مهمترین و بهترین شیوههای هنر دینی است، به طوری که مخاطب در حالی که احساس میکند در حال سرگرمی و تفریح بصری و شنیداری است، در معرض تعلیم و تربیت قرار میگیرد. در این راستا کلیه عناصر، شیوهها و سبکهای هنری که متکی بر سنت اسلامی و شیعی است از جمله تمامی عناصر سمبولیک، نقشمایهها، رمزها و تلمیحات دینی و عرفانی که ریشه در سنت نشانهشناسانه مسلمانان دارد، میتواند در فهم فرهنگ و تمدن دینی در عرصه رسانهها و هنرهای تصویری به هنرمندان کمک کند.
امروزه با وجود کارکردهایی که میتوان برای رسانهها برشمرد، نمیتوان از تأثیرات آسیبشناسانه آن بر توده مردم از جمله کودکان و نوجوانان و در ترویج خشونت و شهوت و آنچه را که از آن به هجوم اطلاعات غیرضروری تعبیر میکنند، غافل ماند. گسست میان نسلها و تأثیری را که بر کارکرد خانواده و مناسبات انسانها و نقشهایی را که نسبت به یکدیگر دارند، میتوان از جمله این آسیبها برشمرد، بهطوری که بعضی از اندیشمندان وفادار به جوامع باز و سکولار همچون کارل پوپر که از مدافعان جامعه باز هست و جامعه آمریکا را آزادترین جامعه میداند، در آخرین مصاحبه خویش نسبت به چند مسأله اظهار ناراحتی میکند که از جمله آنها کارکرد منفی و تأثیرات نادرستی است که رسانهها در تربیت کودکان و نوجوانان از خود به جای میگذارند. وی معتقد است که کودکان امروزه از تلویزیون یاد میگیرند که خشونت را نسبت به همسالان خود اعمال کنند، اگر در گذشته به ندرت و به طور استثناء این امر در خیابان و واقعیت دیده میشد، اما امروزه وسایل بصری، روزانه تصاویری از این دست را به کودکان و نوجوانان میآموزند (پوپر، 1378، صص 106-102).
در گذشته حوزه ارتباطات و استفاده از رسانهها بسیار محدود و وابسته به مجموعه اندکی بود اما امروزه ارتزاق و جهتدهی فکری مردم توسط رسانهها به قدری قوی است که به تعبیر ادوارد سعید، رسانههای نظام سلطه غرب میتوانند تبانی کنند تا به طور مثال میان مفهوم مسلمان و عرب با تروریسم و خشونت، در ذهن مردم جهان، توافق و همخوانی ایجاد کنند و نوعی برانگیختگی عاطفی از جهان اسلام به وجود آورند، به طوری که مردم جهان متقاعد شوند که مسلمانان بحرانآفرین هستند، هر چند که از دیدگاه مسلمانان، اسلام به تصویر کشیده شده توسط رسانهها با اسلام عالم واقعیت و جهان خارج بسیار متفاوت است (سعید، 1379، صص 15-13)
ژان بودریار بر خلاف افرادی همچون مکلوهان که نگرش خوشبینانه به رسانهها دارند، معتقد است که با پیشرفت رسانهها حجم بیشتری از اطلاعات دقیق در دسترس مردمان قرار نمیگیرد، وی بر این باور است که در دنیای ما، هر چه رسانههای ارتباطی بیشتر پیشرفت کرده و حجم اطلاعات بیشتر شده، معنای کمتری به دست آمده است. او از دروغگویی و خشونت نابخردانهی رسانههای همگانی انتقاد کرد و نوشت که این رسانهها تودهها را بمباران میکنند و آنان نیز با رضایت کامل از این کنش و نتیجهی منطقیاش یعنی از میان رفتن توان ذهنی و خلاقیت، هویتش را پذیرفتهاند. او این حکم مشهور مک لوهان را که «رسانه پیام است» نماد از خود بیگانگی در جامعهی تکنیکی دانست و معتقد بود که مک لوهان بیتوجه به کارکردهای منفی رسانهها، به گونهای شیفتهوار از آنها ستایش کرده است، در حالی که این امر که در عصر ما رسانه پیام شده است، به هیچ وجه دارای جنبه مثبت نیست (احمدی، 1384، ص 465).
همچنین از دیگر کسانی که به نقد رسانهها و فرهنگ جدید میپردازد، تئودور آدورنو است. وی که از فرهنگ نوین به صنعت فرهنگی تعبیر میکند به نقد نهادینهسازی پارهای از امور توسط ابزارهای رسانهای از جمله هنر میپردازد و معتقد است که رسانهها با به کارگیری ابزاری از هنرها، از عوامل کنترل و محدود کردن انتخابهای مردم است، به طوری که با تبلیغ و تکرار، برانگیختگی احساس و عواطف مردم، امیال و ذائقه آنها را تغییر یا جهت میدهد، به طوری که مردم ناهشیارانه و ناخودآگاه باور میکنند که یک پدیده خاص بهتر از موارد همگون دیگر است (راود راد، 1382، ص 57).
فلسفه و زیباییشناسی رسانه
تلویزیون، رادیو، سینما، کامپیوتر، اینترنت، ماهواره و ... از رسانههای جدید ارتباطی هستند که به تدریج در سده اخیر جایگزین رسانههای سنتی گردیدهاند و هیچ پدیده آموزشی دیگری نتوانسته با آنها هماوردی کرده و جایگزین آنها شود. به علاوه به جهت تحولات در عرصه رسانههای دیجیتال در دهههای اخیر، مفاهیمی همچون متن دیجیتالی و بینمتنی شکل گرفته است که منظور از متن دیجیتالی به معنای شکلگیری فرایند کامپیوتری رسانهها در فرایند عینی متن است که بر اثر آن مفهوم بینمتنی شکل میگیرد که به معنای توجه به جنبههای زیباییشناختی رسانهها و نیاز مخاطبان در چارچوب پیامهای رسانهای و نظام نشانهای آن است (اورت، 1388، ص 381).
البته آنگونه که از آمارهای بدست آمده آشکار میشود، تلویزیون بیشترین وقت مردم را به خود اختصاص داده و مرکزیت و محوریت خانه را تشکیل میدهد، به طوری که همه وسایل خانه بر پیرامون آن سامان میگیرد و تزئین میگردد و در سده گذشته به اقرار بسیاری از رسانهشناسان، رادیو و تلویزیون اولین رسانههای مسلط بر دنیای غرب بوده است که با چند شرکت خصوصی پا به عرصه وجود گذاشتند. با وجود آنکه بعضی از پژوهشگران رسانه بر این باور هستند که ما به جهت پیشرفت انقلاب دیجیتال در عرصه رسانه به پایان عصر سینما رسیدهایم و یا وارد عصر پساتلویزیون شدهایم و شکلگیری ابزارهای رسانهای جدید همچون ماهواره، تلویزیون کابلی، ضبط ویدیوی دیجیتالی، کامپیوتر، دوربینهای کامپیوتری، اینترنت و ... ما را از دوره تلویزیون وارد دوره پسا تلویزیون نموده است، (همان، ص 379) اما با وجود این، باز تصور میشود که محوریت تلویزیون در زندگی توده مردم پابرجا مانده است و با وجود استفاده توده مردم از دیگر ابزار رسانهای دیجیتال، همچنان بیشترین وقت در استفاده از وسایل جمعی و وسایل ارتباطی به تلویزیون اختصاص مییابد و علیرغم این که بعضی مدعی هستند، مشاهدهکنندگان تلویزیون نگاه سطحی و دمدستی به این رسانه دارند و درصد کمی از ظریفت ذهنی و تمرکز خود را مصروف تماشای تلویزیون میکنند و هر چند لحظه از جلوی آن برمیخیزند و به دیگر کارهای خود مشغول میشوند، اما با این حال میتوان گفت که این ابزار ارتباطی بیشترین حضور را در زندگی مردم داشته است و این موقعیت را حفظ کرده است و دیگر ابزارهای رسانهای نتوانستهاند گوی سبقت را از آن بربایند و با وجود آنکه نمیتوان جنبههای زیباییشناختی رسانههایی همچون کامپیوتر، اینترنت و ... را نادیده گرفت و استفاده از آن روز به روز افزون میشود، اما به نظر میرسد که زیباییشناسی حاصل از تلویزیون جایگاه خود را میان مردم حفظ کرده است.
بنابراین که در زمان گذشته و در جوامع سنتی، وسایل ارتباطی به صورت تصویری و یا مجازی نبوده است و ارتباط افراد، به صورت مستقیم و رودررو شکل میگرفته است و این ارتباط دو طرفه و مستقیم، کنش و واکنشهای عاطفی، روانی و تأثیر و تأثر دو جانبه را دربر داشته است، از اینرو آموزشهای مذهبی و عمومی در گذشته به صورت مجالس مذهبی، وعظ و خطابه در منبرها، روضهخوانی، نمازهای جماعت و جمعه، عزاداری و کلاسهای درس شکل میگرفته است و سخنران یا آموزشدهنده در ضمن سخنرانیها و خطابهها در حسینیهها، تکایا، مساجد و یا به شکل تعزیه، نقالی، ذکر مناقب و فضایل، با توده مردم ارتباط برقرار میکرده است و فکر، احساس و پیام خود را به آنان منتقل میساخته است، به طوری که توده مردم در مسائل اخلاقی، دینی، اجتماعی و سیاسی به صورت چهره به چهره و بدون هیچگونه دسیسه و حیلهگریهای تبلیغاتی و یا رسانهای در متن واقعیت و ماجراهای اجتماعی قرار گرفته و مطلع میگردیدند. تجربه تاریخ سیاسی معاصر در ایران بیانگر این است که همواره بازاریها و توده مردم متدین در کوچه و بازار در ضمن استماع سخنرانیها و خطابهها، تشکل اجتماعی یافته و نسبت به قضایای سیاسی حساسیت اجتماعی پیدا مینمودند و بسیاری از اعتراضات سیاسی بر علیه رژیم وقت با همین رسانههای سنتی شکل پیدا مینمود (فرقانی، 1382، ص 88).
با وجود آنکه پارهای از اندیشمندان در عرصه رسانه همچون بودریار، پستمن، آدورنو، هورکهایمر و دیگران و یا فیلسوفان برجستهای همچون هایدگر نسبت به تکنولوژی یا رسانههای تکنولوژیک نگاه آسیبی و سلبی دارند و درباره مضرات و خسران به وجود آمده توسط وسایل ارتباطی نوین سخن گفتهاند، اما به هر ترتیب نمیتوان وضعیت موجود را انکار نمود و یکسره هویت فرهنگی و جهانی موجود را نادیده گرفت و ناگزیر باید در تصحیح وضعیت موجود همت گمارد و با شکلدادن گفتمانهای جدید، وضعیت بهتری را دامن زد. هایدگر علیرغم اینکه شاهد پیشرفت تکنولوژی جدید در نسل جدید کامپیوترها نبود، اما همواره بر این باور بود که میان تکنولوژی و ارزشهای انسانی تقابل و تضاد وجود دارد و بنیاد بدیها و شرور قرن بیستم را در تکنولوژی میدید و معتقد بود که تکنولوژی نیرویی قوی دارد که موجب میگردد تا در برابر قواعد و اصول اخلاقیان سنتی بایستد و آن را به مبارزه بطلبد و از فاجعه آلمان نازی به مواجهه انسانیت اروپایی با تکنولوژی جهانی یاد میکند و ریشه علومی را که امروزه به شکوفایی رسیدهاند و اینک با علوم کامپیوتری تلفیق یافتهاند، در فلسفه دکارتی میدانست؛ اما با این حال که هایدگر نگاه منفی نسبت به تکنولوژی و بالطبع به رسانههای مدرن داشت، اما معتقد بود که تکنولوژی بالذات، وجهی از وجود (اگزیستانس) بشری است و نمیتوان آن را به راحتی از زیست انسان کنار زد، به طوری که امروزه رسانههای ارتباطی، جزئی از این نحوه زیست و جهان درونی انسانها شده است و او قدرت و توانایی ماشین و تکنولوژی را به عنوان عاملی که رابطه ما را با جهان حس تغییر میدهد، درک کرده بود (هایم، 1388، صص 80-69).
مک لوهان با نگاه مثبت به رسانههای ارتباطی، بر خلاف نگرش کسانی، همچون مکتب فرانکفورت که رسانههای جمعی را تهدیدی برای دموکراسی قلمداد میکردند، شدیداً بر این امر پا میفشارد که سیستم ارتباطاتی نوین منشأ تحولات جهان ما گردیده است و در نگاهی جبرگرایانه به رسانهها بر این باور است که رشد و توسعه حاصل از علم و عقلانیت که به تکنولوژی جدید انجامیده است، موجب شکلگیری رسانههای ارتباطی نوین شده است و این امر را گامی مؤثر در مسیر رهایی اندیشه میدانست. از دیدگاه او رسانههای جدید، گونههای موجود نهادهای بوروکراتیک را با تشویش و شکست مواجه ساخته است و در عرصه ذخیره و کاربرد اطلاعات و مدیریتهای اجتماعی، تحولی ژرف پدید آورده است (مورگان، 1390، ص 17)؛ اما اندیشمندان حلقه فرانکفورت همچون آدورنو و هورکهایمر بر این باورند که نظام سرمایهداری توسط صنعت فرهنگ به اهداف و نیات خود جامه عمل میبخشد و از آن در ساختن جامعهای تودهوار، استفاده ابزاری میکند و یا پستمن بر این باور است که رسانهها افکار عمومی و ذهن جوامع را به جای آنکه به سمت مسائل اصلی جهان معطوف کنند، ذهنشان را به سمت سرگرمی و دلمشغولیهای کودکانه معطوف میکنند. یا فردی همچون هابرماس با وجود آن که معتقد است که پروژه مدرنیته در حال تکمیل و ترمیم خود است، بر این باور است که رسانهها مبتنی بر نظام کنونی جهان و دستاوردهای بالفعل عالم است که هیچگاه نمیتوان آن را «زیستجهان» انسانها دانست، بدین معنا که انسانها زیسته و جهان درونی دارند که در آن نظام هنجاری، تاریخ، آداب و سنت، مذهب و دیگر عناصر کهن و عمیق وجود دارد، در حالی که رسانهها برای مدتی وارد زندگی ما شدهاند و هر چند نفوذ پیدا کردهاند اما وارد «زیست جهان» ما نگردیدهاند و تنها پدیدهای نوظهور در جوامع بشری هستند.
به علاوه به نظر میرسد در تطبیق میان کامپیوتر و اینترنت با تلویزیون، امنیت خاطر و سلامت روان در میان نوجوانان و جوانان و کارکرد افزونتر در تعلیم و تربیت در استفاده از تلویزیون نسبت به کامپیوتر قابل توجه است و در کامپیوتر به تعبیر لورا جی. گوارک چهار عنصر سرعت، دسترسی، ناشناس ماندن و همکنشی یا ارتباط وجود دارد (گوارک، 1388، 405) به طوری که این عناصر موجب میشوند که فرد به آن اطلاعاتی که مورد نیاز او نیست و بلکه برای او ضرر هم دارد، دسترسی سریع داشته باشد و امروزه بچهای دهساله اطلاعاتی دارد که بهتر است در سن سیسالگی داشته باشد، به همین جهت گفته شده است که رسانههای همچون کامپیوتر و اینترنت و یا ماهواره، بچه را وارد فضا و دنیایی میسازد که سن او اقتضای آن جهان را ندارد و باید در سالهای بعد وارد آن گردد و این دسترسی پیش از موعد، موجب افسردگی، خشونت و روانپریشیها در او میگردد، به طوری که کودکان ما امروزه دوره کودکی خود را سریع پشت سر میگذارند و زودتر از موعد وارد دنیای بزرگسالی میگردند.
امروزه کودکان و نوجوانان به تعبیر لورا گوارک میتوانند جنسیت، سن و دیگر عناصر هویتی و شخصیتی خود را پنهان نگه دارند و ناشناس باقی بمانند و با دیگران هم کنشی، ارتباط و همزیستی داشته باشند که چه بسا در عالم واقع، والدینش یا هنجارهای اجتماعی او را از این ارتباطات نهی میکنند، اما در برابر کامپیوتر و اینترنت، نبود این چهار شرط در رسانهای همچون تلویزیون موجب میگردد که مخاطرات کمتری نوجوانان یا جوان را به ویژه در جوامع غیر سکولار و شرقی تهدید کند و آموزش توسط آن کمهزینهتر و راحتتر است و در کنار فایدهها و کاربردهای کامپیوتر، شاید یکی از جدیترین عوامل ایجاد گسست میان نسلها، تلاطمهای روانی، از دست رفتن هویتهای ملی و مذهبی، درونگرایی و تفرد افراطی، شکلگیری هویتهای فراملی و فراارزشی، جابجایی هستیشناسانه، لمپنیسم و ... در میان جوانان، استفاده از کامپیوتر و اینترنت و عدم امکان نظارت و کنترل کافی بر این ابزار است.
نسبت میان دین و رسانه
دین یکی از کهنترین و دیرینهترین پدیدههای مورد توجه انسان است که نیاز بشر به آن اضطراری است و بعضی از جدیترین پرسشهای بشری توسط آن پاسخ داده میشود. تاریخ پیدایش ادیان، به تاریخ پیدایش انسان برمیگردد و همواره ادیان حقایق فرازمان و فرامکان خود را به جوامع متعدد و در طول تاریخ به تمدنهای مختلف عرضه میکنند، اما شیوههای ارتباطی آن میتواند به فراخور زمان و مکانهای متفاوت، تغییر کند. به همین خاطر در چند سده اخیر، پس از دوره رنسانس، به جهت تحولی که در علم و عقلانیت یا صنعت و تکنولوژی به وقوع پیوسته است، وسایل ارتباطی و شیوههای تبلیغ متحول شده است و امروزه میتوان در کنار تبلیغ و تبشیر دین به صورت رو در رو، در ضمن یک وبلاگ و یا ایمیل سخن یا کلامی را به مکانی در سرزمینی دور، در آن طرف دنیا تبلیغ کرد، بدون آنکه نیاز به مسافرت، کسب ویزا، پاسپورت و یا دیگر امکانات و تمهیدات بشری باشد. روزگاری پیامبر اسلام برای هدایت افراد از شهری به شهر دیگر میرفت و در یکی از این سفرها از مکه به طائف، سختیهای زیادی را متحمل شدند تا پیام خویش را به گوش یک نفر برسانند، اما امروز عالم دینی میتواند با شیوههای نوین تبلیغ و با استفاده از رسانههای تصویری، شنیداری و مکتوب سخن خود را به گوش جهانیان برساند. به همین خاطر هر چند حقایق دینی فرا زمان و فرا مکان و متعلق به تمام ادوار تاریخ و برای همه جوامع است، اما ابزارهای رسانهای آن در هر دوره، متفاوت است.
همواره در دوران ما این چالش مورد توجه دینداران بوده است که آیا میتوان با توجه به شرایط به وجود آمده توسط صنعت و تکنولوژی و رسانهها، دیندار باقی ماند، یا اینکه دینداری متعلق به دوران گذشته و ماقبل مدرن است و در دوره رسانه نمیتوان دیندار باقی ماند و میان رسانه و دین توافق ایجاد نمود؟ اندیشمندان دینی دراینباره پاسخها و رویکردهای متعددی را اتخاذ نمودهاند که در عرصهای دیگر باید جستجو شود (موسوی، 1388، ص 29) اما به نظر میرسد که از جنبه تئوریک پاسخ به این پرسش به ویژه در روند تاریخی چند دهه گذشته تا حدی روشن شده است، مبنی بر اینکه رشد صنعت و تکنولوژی و تحقق رسانهها، نه تنها به حذف سنت و دین نیانجامید، بلکه اقبال و رویکرد شدیدتری را به دین، معنویت و اخلاق به وجود آورد و نه تنها آموزههای دینی منحصر به دنیای سنت نیست، بلکه بر عکس نیاز به دین و تعالیم انبیاء در دوران مدرن شدیدتر است، زیرا انسانها علی رغم اینکه در دوران مدرن تعبدگریزتر و عصیانزدهتر شدهاند و غره از شکوفایی علم و عقلانیت، طغیان بیشتری پیدا کردهاند، اما خلأ و نیاز بیشتری را به مباحث اخلاقی و دینی در خود احساس مینمایند و این امر ضرورتی بیشتر را برایشان به وجود میآورد که در قبال دین و اخلاق وفادارتر شوند. امروزه اگر سخن آگوست کنت، پدر پوزیتیویسم صحیح بود، بنابراین نباید دینخواهی در دوران جدید وجود میداشت، در حالی که به اقرار میرچیا الیاده سرویراستار دائرهالمعارف دین، امروزه نود و هشت درصد مردم جهان رفتار دینی دارند. آگوست کنت در تقسیم اداور سهگانه تاریخ، دین را نیاز دوره کودکی جوامع بشری میدانست و آن را به مثابه عروسکی میدانست که انسان در روند رشد خود در دوره کودکی به آن نیازمند است و وقتی به بزرگسالی میرسد، از آن رها میگردد. در حالی که اگر سخن او درست بود، بنابراین نباید در دوران پسامدرنیته رویکرد دینی وجود میداشت، در حالی که دیده میشود که در دوران جدید، علیرغم همه غفلتزدگیهای جهان معاصر، نیاز به دینخواهی بیش از پیش خود را در آمارهای جهانی نشان میدهد و انسان پسامدرن همانقدر به آموزههای دینی و معنویتخواهی علاقه نشان میدهد که انسانهای دوره پارینهسنگی در غارها اینچنین بودند.
کتابشناسی
- احمدی، بابک. (1384). حقیقت و زیبایی، چاپ نهم، تهران: نشر مرکز.
- حسینی، سید حسن [گردآورنده]. (1388). زیباییشناسی و فلسفه رسانه، تهران: دانشکده صدا و سیما.
- Honour, Hugh& Fleming, John (2002).The Visual Arts: A History, 6th ed, Harry N. Abrams, New York: pp 802- 822.